بی نشان

و خداوند عشق را آفرید...................

بی نشان

و خداوند عشق را آفرید...................

من یک عیب بزرگ دارم اونم اینه که همیشه یادم میره به تویی که هر روز نوشته هامو میخونی سلام کنم تویی که در همه نوشته هام شریک تلخ ترین لحظاتمی تویی که شاهد تنهایی و غربتمی . یک چیز تو خیلی دلمو شاد میکنه میدونی چی؟ تو تنها کسی هستی که به حرفام گوش میدی شایدم احساس همدردی میکنی اما با این وجود من و تو فقط یک عنوانیم که خاطراتمونو با هم تقسیم میکنیم چقدر بده که نتونسته باشی به خود باوری برسی من حتی نمیدونم تا کی میتونم بنویسم تا کی میتونم برای تو عقربه ساعت رو بچرخونم بی اونکه خودت متوجه باشی . هنوز باورم نمیشه که تا این حد به تو اعتماد داشته باشم اونقدر که همه افکاری که تو ذهنم منو تا به امروز مشوش و دلمرده کردن در غالب ساده ترین کلمات در اختیارت بذارم .البته برای منی که همیشه بین همه تنها بودم دور از انتظار نیست .بالاخره روکش احساس به روی تن من هم کشیده شده من هم مثل خیلی ها که وقتی روبروی هم قرار میگیرن دلشون میخواد اعتماد کنن نیازمند کسی هستم که بتونه سد فاصله رو بشکنه و به من جرات ببخشه افسوس که نمیتونم & نمیتونم اعتماد کنم &نمیتونم حرفاهایی رو که سالهاست تو دلم قلمبه کرده رو به کسی بگم نمیتونم مثل دیگران از ته دل بخندم نمیتونم بی خیال باشم نمیتونم در یک جمع دوستانه حس دوستی رو تحربه کنم واسه همینه که دلم میخواد اینجا بنویسم و تو تنها خواننده دلنوشته هام باشی اینجوری خیلی خیلی احساس ارامش میکنم کاش تو هم میتونستی این ارامش رو مثل من و به اندازه من تجربه کنی . من و تو هر دو برای هم یک غریبه ایم اما من میگم تو اشنا ترین غریبه در خاطراتمی و من عجیب به تو نزدیکم اونقدر نزدیک که حتی صدای تپش قلبتو میشنوم و صدای نفسهات. درسته که خیلی ازت دورم اونقدر دور که حتی فاصله تا خورشید هم برای دوریمان کمه اما همینکه هر وقت مینویسم تو میخونی برام خیلی ارزشمنده . ازت ممنون واسه همه اوقاتی که در اختیار من گذاشتی واسه همدردیت &واسه چشوندن تجربه یک دوست ازت ممنونم واسه..................

خواب نما نشدم

فقط  دلم گرفته سنگینیشو تو فضای سینه ام حس میکنم

واسه همینم دلم میخواد گریه کنم

اما نمیتونم ، نمیتونم ،نمیتونمممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

چشام بدون اختیار گریه رو مهمون چهره خستم کرده

خدایا شکرت

  اگه قرار بود چشام هم بخاطر دیگران غمو تو دلم حبس کنه و نذاره  چشام ببارن

دیونه میشدم

نپرس چرا 

نگو از کی

فقط بدون امروز خیلی دلتنگم

برام دعا میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خوبه میبینم تو هم مثل من دلت گرفته عجب حس و حالی دارم باورت میشه منو تو فرسنگها با هم فاصله داریم اما انگاری دلهامون نمیتونن این فاصله رو درک کنن ،باور کنن نمیدونم شاید فکر میکنم که تو هم مثل من دلتنگی .
خبر داری گلای تو گلدون دوباره شکوفه زدن؟
میدونم که تو دیگه نمیتونی تصور کنی چون ذهنت خالی شده خالی شده از یاد اون گلی که تو بذرشو تو گلدون کاشتی و اونقدر از فکرش خالی شدی که خشک شد و به ابدیت پیوست حتما تو هم مثل من منتظری اما دیگه نمیتونم فکرتو بخونم نمیتونم درک کنم که دلیل انتظار تو چیه
انگاری تو هم فراموش کردی که هر دو سیاهپوشیم
ما اراده کردیم که گم بشیم تو فاصله ها و دیگه هیچوقت همو پیدا نکنیم مثل دو خط موازی که هیچوقت بهم نخواهند رسید .
من هر روز گلا رو اب میدم مشت مشت اب به پاشون میریزم اما اونا فقط تو ذهنم شکوفه
 
  زدن شاید نمیخوام باور کنم که مدتهاست ریشه هاشون تو خاک کرم زده و خشکیده خبر داری چه اسون خودمو تو حجم این کلمات گم کردم؟ خیلی وقته که دیگه نمیتونم ترو پیدا کنم نمیتونم حستو درک کنم نمیتونم تپشهای قلبتو بشنوم شاید تو مرده باشی شایدم من................
چه فرقی میکنه مهم اینه که گلای تو گلدون خشکیدن و مشت مشتهای اب  من هم نمیتونن بهش حیات ببخشن
و من مثل همیشه فقط لبخند میزنم یک لبخند تلخ بر عکس تو  که تا میتونستی قطره قطره اب روی گونه هات میکاشتی و میگفتی ببین چطور چشام پر اشکه
هنوزم مثل اون سالها لبان من پره از لبخندهای تلخ چشای تو چی؟