بی نشان

و خداوند عشق را آفرید...................

بی نشان

و خداوند عشق را آفرید...................

سلام
هر وقت با دیگران صحبت کردم بحث اینکه( اگه یک روز به میل خودم زندگی میکردم) شیرینرین بحثی بوده که میتونست مدتها وقتمونو بخودش اختصاص بده واقعیتش اینه که یقین دارم همه انسانها به طرز وحشتناکی از زندگیشون دچار خستگی شدند و ارزو میکردن که یک روز و فقط یک روز برای خودشون و اونجور که دوست دارند برای اون یکروزشون برنامه ریزی کنند فارغ از همه اشفتگیها و مشکلات روزمره و حوادثی که باعث دلمردگی و شکوه و شکایت از زندگی میشه
متاسفانه دنیا با همه بزرگیش در مقابل این همه اتفاقات و حوادث کم میاره و با وجودیکه همه افریده های خدا برای اسایش و رفاه اشرف مخلوقات خلق شدند اما فشارهای روحی و روانی در این زمونه بحدی زیاده که فرصتی واسه رها شدن و تغذیه روح باقی نمیمونه البته شاید این وضعیت واسه همه یکسان نباشه ولی چیزی که مشخصه تعداد بسیاری دچار این احساسند .
تصور کن صبح که از خواب بیدار میشی تا پایان شب اونجور که دوست داری یا بهتر بگم ارزو داری ببینی به طرز غیر قابل باوری پشت سر هم اتفاقات جالبی رخ بده مثلا:
خوب.....................
نه من نمیگم خوب فکر کن ببین بهترین چیزهایی که میتونه تو اونروز باعث خوشحالی و رضایتت بشه چی ها هستن موافقی.....................

من یک عیب بزرگ دارم اونم اینه که همیشه یادم میره به تویی که هر روز نوشته هامو میخونی سلام کنم تویی که در همه نوشته هام شریک تلخ ترین لحظاتمی تویی که شاهد تنهایی و غربتمی . یک چیز تو خیلی دلمو شاد میکنه میدونی چی؟ تو تنها کسی هستی که به حرفام گوش میدی شایدم احساس همدردی میکنی اما با این وجود من و تو فقط یک عنوانیم که خاطراتمونو با هم تقسیم میکنیم چقدر بده که نتونسته باشی به خود باوری برسی من حتی نمیدونم تا کی میتونم بنویسم تا کی میتونم برای تو عقربه ساعت رو بچرخونم بی اونکه خودت متوجه باشی . هنوز باورم نمیشه که تا این حد به تو اعتماد داشته باشم اونقدر که همه افکاری که تو ذهنم منو تا به امروز مشوش و دلمرده کردن در غالب ساده ترین کلمات در اختیارت بذارم .البته برای منی که همیشه بین همه تنها بودم دور از انتظار نیست .بالاخره روکش احساس به روی تن من هم کشیده شده من هم مثل خیلی ها که وقتی روبروی هم قرار میگیرن دلشون میخواد اعتماد کنن نیازمند کسی هستم که بتونه سد فاصله رو بشکنه و به من جرات ببخشه افسوس که نمیتونم & نمیتونم اعتماد کنم &نمیتونم حرفاهایی رو که سالهاست تو دلم قلمبه کرده رو به کسی بگم نمیتونم مثل دیگران از ته دل بخندم نمیتونم بی خیال باشم نمیتونم در یک جمع دوستانه حس دوستی رو تحربه کنم واسه همینه که دلم میخواد اینجا بنویسم و تو تنها خواننده دلنوشته هام باشی اینجوری خیلی خیلی احساس ارامش میکنم کاش تو هم میتونستی این ارامش رو مثل من و به اندازه من تجربه کنی . من و تو هر دو برای هم یک غریبه ایم اما من میگم تو اشنا ترین غریبه در خاطراتمی و من عجیب به تو نزدیکم اونقدر نزدیک که حتی صدای تپش قلبتو میشنوم و صدای نفسهات. درسته که خیلی ازت دورم اونقدر دور که حتی فاصله تا خورشید هم برای دوریمان کمه اما همینکه هر وقت مینویسم تو میخونی برام خیلی ارزشمنده . ازت ممنون واسه همه اوقاتی که در اختیار من گذاشتی واسه همدردیت &واسه چشوندن تجربه یک دوست ازت ممنونم واسه..................

خواب نما نشدم

فقط  دلم گرفته سنگینیشو تو فضای سینه ام حس میکنم

واسه همینم دلم میخواد گریه کنم

اما نمیتونم ، نمیتونم ،نمیتونمممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

چشام بدون اختیار گریه رو مهمون چهره خستم کرده

خدایا شکرت

  اگه قرار بود چشام هم بخاطر دیگران غمو تو دلم حبس کنه و نذاره  چشام ببارن

دیونه میشدم

نپرس چرا 

نگو از کی

فقط بدون امروز خیلی دلتنگم

برام دعا میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟